…. و پاوه آزاد شد

بسم رب شهدا و صدیقین

وقتی که در بین کوچه پس کوچه های شهر قدم میزنی ، جز دود و آتش و رخوت و جنگ زدگی چیزی نیست که نیست . در خیابان های اصلی حتما جنازه هم خواهی دید . از کودک گرفته تا بزرگ مردان سالخورده. جوانی آن آنطرف تر جان می دهد و کودکی از فرط ترس سکته کرده و عصای پدربزرگی روی زمین افتاده. و صدای شیون زنان بیوه ،حق حق یتیمکان غریب ، نفیر باد و زوزه ی شغال های نامرد در گوش ات لانه کرده است. در این زمان که اگر پدرت نام تو را علی نهاده بود باید فاتحه ات را می خواندی .چرا؟ تصور کن در اتوبوس در حال گذر کردن از گردنه ای مخوف هستی ، ناگهان اتوبوس می ایستد و مردی از گروه راه زنان در داخل اتوبوس بنز قدیمی دنبال علی نامی می گردد تا سرش را روی سینه اش بگذارد و گوش هایش را برای مادرش حواله کند . آنجا ست که نه راه پس داری و نه راه پیش و پناه می بری به  وجعلنا…. درست در این زمان قاب شیشه ای مردی می تواند افق های جدیدی به روی تو باز کند ، تا بتوانی نور را ببینی. مردی که دنیا دیده است ، از امریکا بگیر تا لبنان و لیبی و ایران.در آمریکا دانشمندی بی همتا و در لبنان چریکی بالقوه . کلاه می گذارد ، نه بخاطر اینکه موهایش ریخته ، نه ، تنها برای اینکه بیشتر شبیه مردان رزم بشود تا دانشمندان اهل علم . در صدایش صلابت را می توانی حس کنی و در نگاهش امید را . او امروز گریه می کند ، نه به خاطر اینکه زندگی راحت آمریکایی را رها کرده و نه بخاطر دلتنگی اش برای امام موصی صدر ، تنها بخاطر اینکه

خمینی (ره)،

امام اش ،

عصایش را بلند کرده

و پاوه آزاد شده است

و این اشک شوق است

و آن مرد کس نیست جز، کهنه چریک لبنان ، فاتح غیور این بحران ، قهرمان مردم ایران……شهید دکتر مصطفی چمران

 

 

تقدیم به روح پاک شهدای پاوه

 

 

یادداشتی از عرفان شریفی

درباره‌ی سردبیر

همچنین ببینید

به آتش کشیدن دفتر بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران شمال

در اقدامی خرابکارانه دفتر بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران شمال به آتش کشیده شد.  بامداد روز پنجشنبه مورخ ۱۴۰۱/۱۰/۰۸ حوالی ساعت ۴ صبح …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *