بسم الله النور
روحانی کاروان : حجت الاسلام حکمت
راوی همراه : آقای مؤزی پور
روز اول:
راه آهن اندیمشک
دوکوهه
فتح المبین
دشت عباس
شرهانی
دوکوه
گردان تخریب
روز دوم:
اسکندرلو
فکه
دهلاویه
هویزه
روز سوم:
هویزه
طلائیه
نهر خین
شلمچه
باکری
روز چهارم:
خرمشهر
اروند
مسجد جامع(نماز جمعه)
خرمشهر
معراج شهدا
اهواز
گزیده ای از خاطرات دانشجویی:
صبح روز دوم هویزه
مثل اینکه دیگر وقتش رسیده, وقت آنکه چشم ها را بشوییم و جور دیگری ببینیم .
حال و هوایی بود که تنها اشکها میتوانند بیان کنند .
طبق برنامه هرروز بعد از انجام کارهای صبح به سمت مسجد و مزار شهدای هویزه رفتیم
داخل مسجد ، روایتگری و ذکر مصیبت حضرت زهرا سلام الله علیها است
روایت خیلی وقت بود که شروع شده
همه ی دشت بوی خون میداد ، نخل ها روایت می کردند ، غربت سید مهدی علم الهدی که به مادرش می ماند
تنهایی یارانش دل همه را کربلایی کرده بود . آنقدر که بغض آسمان هم ترکید.
از اول صبح آرام آرام به یاد مادر اشک ریخته بود و چه زیبا زمزمه ی یا حسین یا حسین …
نزدیک مسجد شدیم ، در راه زیر باران حسابی خیس شده بودیم ، داخل حیاط بین قبرهای شهدا با چادرهای خاکیشان دست به دامان هر شهید پا به پای باران می گریستند.
اما داخل غوغایی بود.
شیون و ناله با طنین دلنشین راوی گره خورده بود ، قلب مسجد را به تپش انداخته بودند ، انگار همین دیروز بود که علم الهدی و یارانش غریبانه شهید شدند .
بی درنگ وارد شدم
انگار جذبه ای همه را به میانه مسجد می کشاند
آنجا که حرف از کوچه غربت و سیلی خیانت به میان آمد
اما راوی عاشقانه می گفت
ما بعدا هم نفهمیدیم علم الهدی که بود.
دیگر به آخر روضه رسیدیم
اما بی قراری ادامه داشت
می باریدند و از مسجد بیرون آمدند
همچو آسمان که از اول صبح دشت را می شست ، دیگر دلهامان پاک شده بود.
“اللهم اغسلنی فیه من الذنوب و طهرنی فیه من العیوب و امتحن قلبی فیه بتقوی القلوب یا مقیل عثرات المذنبین”